انیس . سلام .....
هرکس که تو را شنا خت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهء تو هر دو جهان را چه کند .....
*****************************************
او نیک و بد مرا نکو می داند
تو خواه مگو خواه بگو می داند
تو بندهء با نیاز و او بنده نواز
گر می کشد و می کشد او می داند .....
*******************************************
یاد تو انیس خاطر غمگینم
بی یاد تو من هیچ گهی ننشینم
بر یاد تو فریاد تو دارم شب و روز
شمع غم تست بر سر بالینم .....
*******************************************
ما را سر سودای کس دیگر نیست
در عشق تو پروای کس دیگر نیست
جز تو دگری جای نگیرد در دل
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست .....
*******************************************
باصنع تو هر مورچه رازی دارد
با شوق تو هر سوخته رازی دارد
ای خالق ذوالجلال نومید نکن
آنرا که بدرگهت نیازی دارد .....
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: شعر کهن , خواجه عبدالله انصاری , عیال و خانمان , دیوانه , دو جهان , دل درد غروب , " ه, م غروب " , انیس , شمع , مورچه , صنعِ تو , خالق ذوالجلال , ,